زندگي شايد خطي باشد کشيده با مدادسرخط پررنگ و پرتوان رد ميگذارد برجايبر همه سپيدبرگهاي نابگشودهپر شتاب ميرود پيشاپيشمشتاق ِ کشيدهشدن تا ناديدهيِ دفتر
در ميانه خط يکنواخت و تکرنگپاککني ميرسد گهگاهبردارد لغزش نوک ساييدهي مدادميرود بهپيش بيشتاب و بس آرامگم ميشود در ميانهيِ کاغذ
کند گردد نوکِ تيز مدادميخراشد تن ِ نازکِ دفترخط ميلغزد رو بهپاياندر حسرت بازگشت به نقطهيِ آغازکشيدن خطي نو بر سياهدفترسياه و پررنگ و پرتپشاما سست و لرزان کمرنگ و کمرنگترأهسته و کمجانميرسد به نقطهيِ پايان