نمي دانم که چرا کار جهان ... مطمئنم اگر دختر باشي عاقبت قسمت يک مردي خواهي شد که به اين چيزها اهميتي نمي دهد و اگر مرد باشي گرفتار زني شوي که به زور چادر سرش کني... روزي از سر امتحان به زنم گفتم که اين چادر اصلاً بهت نمياد چرا مثله خواهرت با مانتو نمي گردي، نمي دوني از سر خوشحالي نزديک بود بميره. تازه فهميدم که اين بابا تا به امروز هم از ترس من چادري بوده تازه نمي دوني زنيکه چقدر از مرگ و شب اول قبر و ... ترس و واهمه دارد.