سلام
ببين خانم يا اقاي محترم خوب نوشته قبلي منو بخون و اگه خواستي جواب بده. من نگفتم سير تا پياز زندگيشو بگو اصلا هم مهم نيست كه بخواي بگي ولي سن و سالهائي كه ذكر كردي براي شخصيتهاي مطرح شده در نوشته ات اصلا جور در نمياد.
خانمي در 18 سالگي ازدواج كرده (چون الان 33 سالشه و يه بچه 14 ساله داره و يك سال هم براي مسائل ديگش بايد در نظر گرفت) اين خانم حتما سطح سواد و سطح خانوادگي متوسطي داشته باشه چون كسي اين روزها در اين سن و سالها ازدواج نمي كنه .
ازدواج مي كنه و حداقل تا 3 سالگي بچه اش با شوهر اولش زندگي مي كنه خوب يعني تا 22 سالگي
از شوهر اولش جدا ميشه و مشغول كار در منزل ميشه (يعني سطحي ترين سواد كه ديپلم باشه رو هم نداشته وگرنه هزار جور كار ديگه وجود داره كه ادم با سواد ميتونه انجام بده و مجبور نباشه اين كارها را انجام بده) بعد براي اينكه تو محل كارش مرد صاحب خونه بهش نظر بد نداشته باشه لباسي مي پوشيده كه بسيار بد بو بوده انگار بوي بد باعث جلو گيري از چشم چروني ميشه (البته روش جالب و كاربردي براي محافظت در جامعه و از اين به بعد ميشه خانمها لباسهاي با بوي بد پوشيد تا ديگران نظر سوئي نداشته باشند) بگذريم ايشون بعد از اين همه مرارت و سختي در اوج بدبختي ميره درس ميخونه و در عرض كمتر از 10 سال كليه مدارج علمي رو طي مي كنه و ميشه استاد دانشگاه.
حالا ميگي اين داستان عجيب نيست؟!
همون احساسي كه بقول شما اكثر خانمهاي محجه نسبت به خانمهاي بد حجاب دارند ميتونه متقابلا از طرف خانمهاي بد حجاب وجود داشته باشه و اين احساس مسئله شخصيه و نميشه ملاك عمل باشه
نتيجه گيري اينكه داستان نويسيت خوبه و بهتر هم ميشه اگه بيشتر كار كني و به زمانها دقت كني چون قوه تخيل خوبي داري. درست نيست براي دفاع از يه چيز كه بنظر حق مي رسه از روشهاي غير منطقي و نادرست استفاده كني چون دفاع بد، باعث لوث شدن اصل قضيه مي شه