• وبلاگ : ورود پسرا ممنوع
  • يادداشت : بدون شرح
  • نظرات : 3 خصوصي ، 18 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    اين گران جانان که باز و بسته لب بگشوده اند
    تيغ تصويري به قاب عافيت آسوده اند
    بر نيايد زآستين حرفشان دست عمل
    پهلوانان زبان پرورده دل فرسوده اند
    در خيال آباد دعوي نقش باطل ميزنند
    جهل را معمار و استحمار را شالوده اند
    دشمني را در لفاف دوستي پيچيده اند
    فتنه گي را در لعاب مصلحت اندوده اند
    هيئتي از زيور فرزانگي بي بهره اند
    پيکري از مايه بي مايه گي آموده اند
    نغمه پردازند اما ساز غفلت ميزنند
    بر صداع خلق و ننگ خويشتن افزوده اند
    روز ميدان با حنا بندان به خلوت خفته اند
    رسم مردي را به رنگ سفلگي آلوده اند
    هيچ نسناسي چنين مغرور خود بيني مباد
    خويشتن را بوده اند اين ناکسان تا بوده اند
    دردمندا چشم بهبودي ز بي دردان خطاست
    کاين طبيبان ! آه صاحب درد را نشنيده اند
    گوش هوشي نيست بر فرياد مظلومان حميد
    اشک ما و آه ما و شعر ما بيهوده است


    سلام يه سري به من بزنين
    اگه خواستين نظر بذارين 2تا پاراگراف آخر را حتما بخونين بعد نظر بذارين