سکانس اول:
این همه محبت؟
اسماء همسر جعفر طیار، نقل می کند:
در لحظه های پایان عمر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ، متوجه ی آن بزرگ زنان عالم بودم. ابتدا غسل کرد و لباس ها را عوض کرد و در خانه مشغول راز و نیاز با خدا شد.
جلو رفتم، فاطمه را دیدم که رو به قبله نشسته، و دست ها را به سوی آسمان برآورده، چنین دعا می کند:
پروردگارا ! به حق پیامبرانی که آنها را برگزیدی، و به گریه های حسن و حسین در فراق من، از تو می خواهم گناهکاران شیعیان من و شیعیان فرزندان مرا ببخشایی .
سکانس دوم:
وای بر ما اگر...
مگر نه اینکه پیامبر - ص - فرمود: فاطمه پاره ی تن من است هر کس او را اذیت کند مرا اذیت کرده است
و مگر نه اینکه آنچه فاطمه را اذیت میکرد این بود که می دید مردم دست از حمایت امیرامؤمنین کشیده اند و امام زمان خودشان را تنها گذاشته اند ؟
و یقینا امروز نیز آنچه فاطمه را می آزارد این است که ببیند ما امام زمان خود را تنها گذاشته ایم،
و او را فراموش کرده ایم . و یادمان رفته که مولامون به سفر رفته و تا ما آماده نشویم او باز نخواهد گشت. و زمین آباد نخواهد شد و انتقام فاطمه (س) گرفته نخواهد ذشد . پس براستی اگر ما آرزو داریم که هر چه زودتر انتقام ظلم هایی که به فاطمه رفته گرفته شود دو شرط دارد دعا و آماده شدن برای ظهور. ما کدام را انجام داده ایم؟
وای بر ما چه روزهایی که به شب رسیده و ما حتی یک بار هم به یاد آقای غریبمون نبودیم.
وای بر ما اگر با اعمالمون فاطمه (س) را بیازاریم.
آن هم فاطمه ای با این همه محبت!
معلوم الحال مجهول الهویه ( شنبه 86/3/12 ::
ساعت 9:45 صبح)