چند عکس جالب از حضور انقلابی های انقلاب ندیده، در یوم الله 22 بهمن امسال: معلوم الحال مجهول الهویه ( یکشنبه 90/11/23 :: ساعت 9:58 صبح) |
اصغر فرهادی کارگردان فیلم " جدایی نادر از سیمین " در مراسم جایزه ویژه منتقدان فیلم آمریکا در کنار آنجلینا جولی ، برادران داردن و پدرو آلمودوار . فیلم جدایی نادر از سیمین جایزه ویژه امسال منتقدان فیلم آمریکا را به خود اختصاص داد. «حقیقت این است که کسب توفیق در جشنوارههای خارج از کشور ارزشی را اثبات نمیکند ... آنها به تکنیک محض جایزه نمیدهند و راهشان نیز با ما متفاوت است. تکنیک و محتوا را نیز نمیتوان از یکدیگر تفکیک کرد و چون اینچنین است، پر روشن است که آنها کدامین فیلمها را خواهند پذیرفت.» شهید سید مرتضی آوینی پی نوشت: از این به بعد به تعداد عکس های این دو خبر شنیع در محیط اینترنت، با خودت مرور کن: إِنَّ اللَّهَ یدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا... * راستی! خوندن این مقاله رو هم از دست ندین: آقا ! ببخشید نفت دارید؟! (توصیف جالب یک ضدانقلاب فراری از عریان شدن خودشیفته فراهانی)معلوم الحال مجهول الهویه ( چهارشنبه 90/11/5 :: ساعت 6:59 عصر) |
اشاره: حیفم اومد مطلبی به این قشنگی رو فقط لینک بدم، چون از اون دست مطالبی هست که به درد همه میخوره، هم پدر و مارها، و هم فرزندان. برای همین تو وبلاگ گذاشتمش تا... گزیده ای از سخنرانی حجت الاسلام پناهیان در مهدیه تهران با موضوع «نهال ولایت در نهاد خانواده» احترام به پدر و مادر؛ مقدمه احترام به ولیالله
ریشه غربت و شهادت علی(ع) و اباعبدالله(ع) عدم رعایت آداب ولایتمداری بود که از خانواده نشأت میگیرد
ای علی! من و تو پدران این امت هستیم، پس خدا لعنت کند کسی را که عاق ما شود؛ إِنِّی کُنْتُ مَعَ النَّبِیِّ ص فِی صَلَاةٍ صَلَّاهَا فَضَرَبَ بِیَدِهِ الْیُمْنَى إِلَى یَدِیَ الْیُمْنَى فَاجْتَذَبَهَا فَضَمَّهَا إِلَى صَدْرِهِ ضَمّاً شَدِیداً ثُمَّ قَالَ لِی یَا عَلِیُّ قُلْتُ لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ أَنَا وَ أَنْتَ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ عَقَّنَا » (معانیالاخبار/118)
دشمنان ما مدتهاست که به اهمیت خانواده پیبردهاند
صهیونیستها، با هدف گرفتن خانواده، توانستهاند بر جوامع تسلط پیدا کنند معلوم الحال مجهول الهویه ( یکشنبه 90/10/4 :: ساعت 4:48 عصر) |
دوستی به نام "داوود" که قبلا بارها توفیق! مباحثه باهاش رو داشته ام (+) ، جدیداً کامنت بامزه ای برام نوشته، که اونو همراه با جوابش، اینجا میذارم: شبکه من و تو پیشرفته ترین زیر دریایی جهان متعلق به آمریکا رو نشون میداد که 16 تا موشک حمل میکرد. فکر میکنی قدرت هر کدوم از موشکهای حامل کلاهک هسته ای چقدر بود؟ به اندازه مجموع مهمات و بمب و موشک و گلوله توپ و تانک استفاده شده در دو جنگ جهانی جواب: حالا از اینا بگذریم، واقعا راست گفتی امریکا کلاهک هسته ای داره؟؟؟ ببین دوست عزیز، می تونی یه پا در میونی بکنی و به اربابات بگی ما رو ببخشن! ما هم قول میدیم دیگه نگیم "امریکا هیچ غلطی..." قول میدیم دوباره مثل زمان پهلوی، غلام حلقه به گوش بشیم / قول میدیم این دفعه قانون کاپیتا لاسیون رو با ضریب دو، تصویب و اجرا کنیم! / قول میدیم به جای یکی، ده تا لانه جاسو ... اِ یعنی سفارت خونه براشون دایر کنیم! قول میدیم دیگه شعار "مرگ برامریکا" نگیم و پرچمشون رو آتیش نزنیم و همه ی کشورهایی رو که اینا رو ازمون یاد گرفتن، بهشون بفهمونیم که امریکا خیییییییییییییییلی کلاهک هسته ای داره. قول میدیم در عرض کمتر از یک ماه نیروگاه بوشهر و نطنز و اینا رو بکوبیم و جاشون کاباره بزنیم! خوبه؟ من ضمانت میدم احمدی نژاد قول بده که دیگه تو مصاحبه هاش نگه "دوران بمب اتم گذشته و اکنون دوران اندیشه ، منطق و انسانیت است." یا اینکه دیگه نگه "آنچه آینده را تعیین می کند فرهنگ است، قدرت افکار است. آیا بمب اتمی توانست اتحادیه جماهیر شوروی را از فروپاشی نجات دهد؟ آیا توانست به صهیونیست ها در مقابل فلسطینی ها پیروزی دهد؟ آیا توانست مشکلات امریکا را در عراق و افغانستان به پایان برساند؟ دوران استفاده از بمب اتمی به پایان رسیده است." باور کن اگه امریکا ما رو ببخشه، من خودم به شخصه قول میدم اسم این وبلاگ رو عوض کنم و بذارم "پاتوقی برای همه ی دختر پسرای خوشگل" ! اگه بتونی شفاعت منو پیش اربابت کنی، منم قول میدم مثل تو به شغل شریف "کامنت مخالف گذاشتن در وبلاگهای مذهبی" مشغول شم. با این تفاوت که من در مقابل این خدمت هیچ انتظاری ندارم و هیچ دلاری نخواهم گرفت بلکه همه اش فی سبیل ا... خدایا، کمکمون کن باور کن حالا هم دیر نشده. بهشون بگو " بیا دوباره دوس بشیم". اصن برای ضمانت، بجای ما انگشت کوچیکت رو بذار توی انگشت کوچیکه هیلاری جون! و بهش بگو "آشتی آشتی، با هم بریم تو کشتی" اگه امریکا ما رو ببخشه، ما هم در ازای این بزرگواری قول میدیم سردار سلیمانی رو تحویل «روئل مارک گرچت»(+) بدیم تا هر جور که خواست ترورش کنه!! اسم "سپاه قدس" رو هم به "سپاه تل آویو" تغییر میدیم و مثل زمون شاه، دوباره تامین سوخت هواپیماهای اسرائیلی رو به عهده می گیریم. خوبه؟! من اگه میگفتم ما سلاحی داریم که امریکا هر چقدر هم که پیشرفته بشه و پول خرج کنه نمیتونه اینو داشته باشه و اونم عبارت است از "شهادت طلبی"، اصلا حواسم نبود که دیگه دوران این حرفا گذشته و اگه "شهادت طلبی" تونسته باعث پیروزی ما در جنگ تحمیلی و پیروزی بچه های حزب الله و حماس در جنگ های 33 روزه و 22 روزه بشه، بخاطر این بوده که اونا جنگ تن به تن، و با چماق و شمشیر بودن! وگرنه قرن بیستم و این حرفا ... در پایان، به عنوان آخرین تعهد، قول میدیم اگه امریکا ما رو ببخشه و بهمون حمله ی اتمی نکنه، ما هم هواپیمای جاسوسی فوق مدرنش رو که بوسیله برو بچ هوافضایی کشور کنترل و سالم به زمین نشونده شده رو منفجر کنیم تا هم اطلاعاتش لو نره و هم تحلیل کارشناسان رادیو فردا (که گفته بودن اینا همش بلوفه و هواپیمایی دست ایران نیست) درست از آب در بیاد!!
پی نوشتی جدی! : به قول شهید آوینی: «کدخدا» ، یا آن ابو الهولی که بر این دهکده جهانی حکم می راند ، پیش از آنکه قدرتمند باشد هراسناک است و پیش از آنکه قدرت نمایی کند درباره قدرت خویش سخن پراکنی می کند و مردمان را می ترساند. معلوم الحال مجهول الهویه ( جمعه 90/9/18 :: ساعت 9:30 عصر) |
بعضی از تصاویر اونقدر گویا هستند که نیاز به هیچ توضیحی ندارند! منبع: شورآباد معلوم الحال مجهول الهویه ( پنج شنبه 90/8/26 :: ساعت 11:0 عصر) |
اشاره: چند ماه پیش، جمله ای منسوب به یکی از بازیگران زن سینما، در سایت های اینترنتی پخش شده بود که : "در ایران هم وضعیت حجاب باید مثل کشورهایی مانند سوریه، مالزی و لبنان باشد!" اینکه این نقل قول راست بوده یا دروغ، نمی دانم ، اما اینکه این شبهه، ذهن بسیاری از افراد را به خود مشغول کرده، واقعیتی است غیر قابل انکار.در این مقاله، سعی کرده ام در حد بضاعت خودم، مستند و مستدل، جوابگوی این شبهه باشم. چرا بی حجابی در ایران، مثل کشورهایی چون مالزی، لبنان، ترکیه و ... آزاد نیست؟ 1. تفاوت در پراکندگی مذهبی: حتی کشورهایی مثل ترکیه و سوریه هم با اینکه درصد جمعیت مسلمانانشان، بالا و نزدیک به ماست، اما حدود سه چهارم آنها، اهل سنت هستند، در حالی که 90% ایرانیان، شیعه هستند. اگر چه برای برادران اهل سنت، احترام قائلیم؛ اما تفاوت های فقهی و کلامی ما با آنها قابل انکار نیست و بدیهی ست که تفاوت های اعتقادی، به مرور زمان تفاوت های فرهنگی نیز می آفرینند. ممکن است گفته شود: اما "حجاب" یکی از مشترکات اعتقادی سنی و شیعه هست و در این مورد اختلاف نظری نیست. در پاسخ باید گفت: تازه از آن هم بالاتر، رعایت حجاب، جزء تعالیم مسیحیت نیز هست! ... اما اگر دیگران به تعالیم دینی شان التزام عملی ندارند، مشکل از آنهاست نه از ما !
2. تفاوت در نوع حکومت ها: حال ایران با داشتن نظام جمهوری اسلامی، که تمام قوانین ریز و درشتش را (از جمله قانون حجاب) از شریعت ناب اسلامی گرفته چگونه می تواند مقلد نظام هایی با مشخصات فوق باشد؟ پس یکی دیگر از علل تفاوت ما با کشورهای دیگر در امر حجاب، هزینه ایست که ما در این باره کرده ایم و دیگران نکرده اند. هزینه ای به اندازه ی از دست دادن بهترین و پاک ترین جوانان وطن. 3. تمدن و پیشینه تاریخی: 4. فرهنگ، تابع اقتصاد نیست: قدرت اَفرنگ، نه از چنگ و رباب .............. نی ز رقص دختران بی حجاب ما می توانیم در عرصه های علمی و اقتصادی، از هر کشوری از جمله ترکیه و مالزی الگوبرداری منطقی کنیم، بدون اینکه فرهنگ غنی خودمان را از دست دهیم. به امید روزی که تک تک ایرانیان با شناخت درست داشته های خود، حسرت نداشته های دیگران را نخورند! بهترین دین، پاکترین حکومت، غیور ترین مردان، عفیف ترین زنان، غرور انگیزترین پیشینه تاریخی... اینها داشته های ماست. پانوشت: معلوم الحال مجهول الهویه ( چهارشنبه 90/8/11 :: ساعت 10:55 عصر) |
این پوستر زیبا و گویا، تقدیم به دوستان جنبش جلبکی و نیز اربابان امریکایی و انگلیسیشون که مدام برای ملت ایران چاه می کنند اما غافلند که خداوند خیر الماکرین است. پیوندهای مرتبط: عکس: ادامه اعتراضات در وال استریت عکس: پرچم جدید آمریکا این تصاویر همزمان را حتماً ببینید ! فیلم: زیر گرفتن معترض امریکایی توسط پلیس روایت خواندنی نادر طالبزاده از وقایع “والاستریت” معلوم الحال مجهول الهویه ( دوشنبه 90/7/25 :: ساعت 11:32 عصر) |
به گزارش سرویس دفاع مقدس پایگاه 598، در اولین نگاه به میدان رزم، آنچه در ذهن تداعی می شود چیست؟ آیا جز خون و خطر؟ اما دین مبین اسلام در صدد پرورش انسان کامل و ذوابعاد است. انسانهایی در قله شجاعت، هنگام جهاد و در قله رأفت، هنگام زندگی. در این یادداشت، چند نمونه کوتاه از سرداران شهید در خصوص رفتار با همسر نقل می شود: همسر سردار شهید عباس کریمی: تواضع و فروتنی عباس باور نکردنی بود. همیشه عادت داشت، وقتی من وارد اتاق می شدم، بلند میشد و به قامت میایستاد. یک روز وقتی وارد شدم روی زانوانش ایستاد. ترسیدم، گفتم: عباس چیزی شده، پاهایت چطورند؟ خندید و گفت: «نه شما بد عادت شدهاید؟ من همیشه جلوی تو بلند میشوم. امروز خستهام. به زانو ایستادم». میدانستم اگر سالم بود بلند میشد و میایستاد. اصرار کردم که بگوید چه ناراحتی دارد. بعد از اصرار زیاد من گفت: چند روزی بود که پاهایم را از پوتین در نیاورده بودم. انگشتان پاهایم پوسیده است. نمیتوانم روی پاهایم بایستم. عباس با همان حال، صبح روز بعد به منطقه جنگی رفت. این اتفاق به من نشان داد که حاج عباس کریمی از بندگان خاص خداوند است. همسر سردار شهید یوسف کلاهدوز: شاید علاقهاش را خیلی به من نمیگفت، ولی در عمل خیلی به من توجه میکرد. با همین کارهایش غصه دوری از خانوادهام یادم میرفت. حقوق که میگرفت، میآمد خانه و تمام پولش را میگذاشت توی کمد من. میگفت: «هر جور خودت دوست داری خرج کن». خرید خانه با من بود. اگر خودش پول لازم داشت می آمد و از من می گرفت. هر وقت هم که دلم برای پدر و مادرم تنگ می شد. آزاد بودم یکی دو هفته بروم اصفهان. اصلاً سخت نمی گرفت. از اصفهام هم که بر می گشتم، می دیدم زندگی خیلی مرتب و تمیز است. لباسهایش را خودش میشست و آشپزخانه را مرتب میکرد. همسر شهید مرتضی آوینی: با این که تعداد مسئولیتهایی که داشت از حد تواناییهای یک آدم خارج بود، ولی در خانه طوری بود که ما کمبودی احساس نمیکردیم؛ با آن که من هم کار در مخابرات را آغاز کرده بودم و ایشان هم واقعاً گرفتاری کاری داشت و تربیت سه فرزندمان هم به عهدهمان بود. وقتی من می گفتم فرصت ندارم، شما بچه را مثلاً دکتر ببر، می برد. من هیچ وقت درگیر مسائل خرید بیرون از خانه، کوپن یا صف نبودم. جالب است بدانید که اکثر مطالعاتش را در این دوران، در همین صفها انجام می داد. تمام خرید خانه به عهده خودش بود و اصلاً لب به گلایه باز نمی کرد. خلق خوشی داشت. از من خیلی خوش خلق تر بود. همسر سردار شهید ولی الله چراغچی: خجالت میکشیدم که موقع راه رفتن پشت سرم بیاید تا کفشهایم را جفت کند. طعنه های دیگران را شنیده بودم که می گفتند: «آقا ولی الله کفشای این جوجه رو براش جفت میکنه». آخر، ظاهرش خیلی خشن به نظر می آمد. باورشان نمی شد. باور نمی کردند که چقدر اصرار داره به من کمک کنه. همسر سردار شهید محمدرضا دستواره: وقتی به خانه می رسید، گویی جنگ را می گذاشت پشت در و می آمد تو. دیگر یک رزمنده نبود. یک همسر خوب بود برای من و یک پدر خوب برای مهدی. با هم خیلی مهربان بودیم و علاقه ای قلبی به هم داشتیم. اغلب اوقات که می رسید خانه، خسته بود و درب و داغان. چرا که مستقیم از کوران عملیات و به خاک و خون غلتیدن بهترین یاران خود باز می گشت. با این حال سعی می کرد به بهترین شکل وظیفه سرپرستی اش را نسبت به خانه صورت دهد. به محض ورود می پرسید؛ کم و کسری چی دارید؛ مریض که نیستید؛ چیزی نمی خواهید؟ بعد آستین بالا می زد و پا به پای من در آشپزخانه کار می کرد، غذا می پخت. ظرف می شست. حتی لباسهایش را نمی گذاشت من بشویم. می گفت لباسهای کثیف من خیلی سنگین است؛ تو نمی توانی چنگ بزنی. بعضی وقتها فرصت شستن نداشت. زود بر می گشت. با این حال موقع رفتن مرا مدیون می کرد که دست به لباسها نزنم. در کمترین فرصتی که به دست می آورد، ما را می برد گردش. همسر سردار شهید مصطفی چمران: یک هفته بود مادرم در بیمارستان بستری بود. مصطفی به من سفارش کرد که «شما بالای سر مادرتان بمانید ولش نکنید، حتی شبها». و من هم این کار را کردم. مامان که خوب شد و آمدیم خانه، من دو روز دیگر هم پیش او ماندم، یادم هست روزی که مصطفی آمد دنبالم، قبل از این که ماشین را روشن کند دست مرا گرفت و بوسید، می بوسید و همان طور با گریه از من تشکر می کرد. من گفتم: «برای چی مصطفی؟» گفت: این دستی که این همه روزها به مادرش خدمت کرده برای من مقدس است و باید آن را بوسید.» گفتم: از من تشکر می کنید؟ خب این که من خدمت کردم مادر من بود، مادر شما نبود که این همه کارها میکنید.» گفت: «دستی که به مادرش خدمت می کند مقدس است و کسی که به مادرش خیر ندارد به هیچ کس خیر ندارد. من از شما ممنونم که با این همه محبت و عشق به مادرتان خدمت کردید.» هیچ وقت یادم نرفت که برای او این قدر ارزش بوده که من به مادر خودم خدمت کردم. همسر سردار شهید حسن باقری: وقتی این مرد بزرگ از جبهه به خانه می آمد آن قدر کار کرده بود که شده بود یک پوست و استخوان و حتی روزها گرسنگی کشیده بود، جاده ها و بیابانها را برای شناسایی پشت سر گذاشته بود، اما در خانه اثری از این خستگی بروز نمی داد. می نشست و به من می گفت در این چند روزی که نبودم چه کار کرده ای، چه کتابی خوانده ای و همان حرفهایی که یک زن در نهایت به دنبالش هست. من واقعاً احساس خوشبختی می کردم. همسر سردار شهید عباس بابایی: نمی گذاشت اخمم باقی بماند. کاری می کرد که بخندم و آن وقت همه مشکلاتم تمام می شد. همسر سردار شهید علیرضا عاصمی: همیشه یک تبسم زیبا داشت. وارد خانه که می شد، قبل از حرف زدن لبخند می زد. عصبانی نمی شد. صبور بود. اعتقادش این بود که این زندگی موقت است و نباید سر مسائل کوچک خود را درگیر کنیم. گاهی وقتها از شدت خستگی خوابش نمی برد. یک روز مشغول آشپزی بدم، علی هم کنار دیوار تکیه داد و مشغول صحبت با من شد تا چند دقیقه بعد آب و غذایی برای او ببرم، نگاه کردم دیدم کنار دیوار خوابش برده. ولی با همین وضعیت خیلی از مواقع کمک کار من در منزل بود، مثلاً اجازه نمی داد که هر شب از خواب بلند شوم و به بچه برسم. می گفت: یک شب من، یک شب شما... یک شب شام آماده کرده بودم که متوجه شدیم همسایه ما شام درست نکرده ـ چون تصور می کرده که همسرشان به منزل نمی آید ـ فوراً علی غذای ما را برای آنها برد. گفتم: خودمان؟! گفت: ما نان و ماست می خوریم... همسر سردار شهید اسماعیل دقایقی: فقط تا پشت در فرمانده بود. هیچ وقت نشد بخواهد به زور حرفش را به من تحمیل کند. توی همه زندگیمان فقط یک بار صدایش را سرم بلند کرد. همسر سردار شهید عباس کریمی: حاج عباس وقتی از منطقه جنگی آمد، مثل همیشه سرش را پایین انداخت و گفت: «من شرمنده تو هستم. من نمیتوانم همسر خوبی برای تو باشم.» پرسیدم: عملیات چطور بود؟ گفت: «خوب بود». گفتم: شکستش خوب بود؟! گفت: «جنگ است دیگر». با روحیه عجیب و خیلی عادی گفت: جنگ ما با همه خصوصیات و مشکلاتش در جبهه است و زندگی با همه ویژگیهایش در خانه». وقتی عباس به خانه میآمد، ما نمی فهمیدیم که در صحنه جنگ بوده و با شکست یا پیروزی آمده است.
پانوشت بنده: یکی از سخت ترین، و شاید بتوان گفت سخت ترین "انتخاب" زندگی هر کس، گزینش و انتخاب همسر آینده شه. دلیلش هم کاملاً روشنه. به قول معروف "پای یه عمر زندگی در میونه". حالا دختر خانمای مجرد، اگر فکر می کنید که شهدا از آسمون اومدن و به آسمون برگشتن و نسلشون دیگه منقرض شده! که هیچی. خواستم بگم چقدر خوبه که دختر خانمای مجرد، بجای اینکه سکه های بی ثبات رو پشتوانه ی زندگی شون قرار بدن، از این خاطرات، یه پرینت ساده بگیرند و به خواستگاراشون نشون بدن و بگن اگه میتونی اینجوری باشی، بسم الله، وگرنه... با دادن تعهدهای فرمالیته، کسی نمی تونه شبیه شهدا بشه. دخترای خوب ایرونی! اگه داشتن یک زندگی خوب لذتبخش و یک همسر مهربون خوش اخلاق آرزوتونه، صفات نارنجی رنگ بالا رو فدای ژیگول بودن طرف نکنید! همین. معلوم الحال مجهول الهویه ( جمعه 90/7/15 :: ساعت 1:25 عصر) |
تصاویر ترکیبی از دو انقلاب دوم. ایران و مصر تسخیر سفارت امریکا به دست جوانان انقلابی ایران خداییش خیلی فکر کردم که برای این مطلب چه تیتری بزنم که بهتر باشه و بتونه اوج خوشحالیم رو از خبر تسخیر سفارت اسرائیل توسط مردم انقلابی مصر نشون بده، اما انتخاب گزینه بهتر، از بین تیترهایی که به ذهنم می رسید واقعا برام مشکل بود. منم همه شونو براتون نوشتم تا شما انتخاب کنید!
البته اگه تیتر بهتری بلد بودید باز هم استقبال می کنیم معلوم الحال مجهول الهویه ( شنبه 90/6/19 :: ساعت 8:47 عصر) |
نمایش و عادی سازی دوستی های دختر و پسری در قالب سریال دینی! و در ماه مبارک رمضان!! خدا وکیلی چه مشکلی داشت اگه دو روح پسر با هم به تفریحات کمایی می پرداختند! خاک تو سرشون کنن با این سریال مذهبی ساختنشون. همین!
لینک مرتبط: بازهم ضیافت رمضان و حکمرانی اشباح و شیاطین بر رسانهی ملی! معلوم الحال مجهول الهویه ( چهارشنبه 90/5/26 :: ساعت 11:14 صبح) |
ورود , پسرا ,دخترا , عکس باحال , ورود پسرا ممنوع , روابط دختر وپسر ,روابط دختر و پسر ,زن ,گرل ,گرل فرند ,آرایش ,لباس ,جنسی ,عشق ,عاشق , هوس, ازدواج ,دوست یابی ,شعر ,پسران و دختران ,معشوق ,مهیج